یادداشت دکتر سالم به مناسبت روز بزرگداشت ملاصـدرا
دکتر مریم سالم، عضو هیئت علمی دانشکده الهیات و ادیان؛ به مناسبت اول خرداد روز بزرگداشت ملاصدرا، یادداشتی به شرح زیر منتشر کرده است:
بسم الله الرحمن الرحیم
«سپاس خدایی را که با اسرار مبدأ و معاد بر قلوب عارفان تجلّی نمود.»
تشنگی علم و سرگشتگی دانش، محمّد تک دردانهی ابراهیم قوام را که غرق در ناز و نعمتِ خانهی پدری بود، از شیراز به قزوین و اصفهان کشاند تا از دریای علم عالمان آن دیار متنعّم شود. قرعهی فال او را بر سر خان نعمت شیخ بهایی و میرداماد کشاند، چه خانی و چه خانْ گستری و چه نعمتْ پرودهای! تنعّم از این خان پر پیمانه، محمّد جوان را به چنان درجات بالایی از علوم مختلف رساند که در نقل و عقل پیشرو عالمان زمانه شد. اما این نمیتوانست نهایت مسیر این سرگشتگی باشد. ذهن جویا و قلب تپندهی وی برای کشف حقیقت نمیتوانست او را در دیار علم حصولی گرفتار نماید. ذات بیقرار او توان ماندن نداشت و باید خود را بر سر خانی و نزد استادی دیگر حاضر میکرد. باید دوباره سفر میکرد، اما به کدامین سرزمین و نزد کدامین عالِـم؟ تنها راه حضور است؛ اما این بار حضور در محضر که و چگونه؟ او به مدد الهی دریافت تنها راه چاره حضور نزد خالقِ علم، عالم و معلوم و سفر به سوی او است که تنها با سیر معنوی امکان پذیر است، نه سیر مادی. اسفار عقلی چهارگانهی خود را آغاز نمود؛ تنعّم از خان پر نعمت حـق تعالـی سبب شد ذات محمّـد چنان سعـهی وجودی و بساطتی یابد که دیگـر نه مقلِّد پیشینیان، که خود ایجاد کنندهی علوم جدید شود.
ذات منّور به انوار «آسمان قدس و ولایت» و دستانی که «کم مانده بود باب نبوّت را بکوبد»، اینک مملو از حقایقی بود که عالمان محبوس در غارهای جهالتِ تقلید از آن بیخبر بودند. اینک او باید چه کند؟ آیا مکلّف است با آن ذات نورانی خود به غارهای اهریمنی بازگردد و جُهّال عالِم نما را از تاریکی ذاتشان آگاه ساخته، دستشان را گرفته به دیار حقیقت رهنمون سازد؟ چگونه این امر میّسر خواهد بود؟ کاری بس طاقت فرسا و پر رنج است. مگر اسیر شدگان دنیای تاریکی می توانند پذیرای این حقیقت باشند که عمری است فریب خورده و از «مَشاهد شریفهی الهی» غافل ماندهاند. اگر امر غیبی، محمّد را به این کار وا نمیداشت هرگز رنج بازگشت به غار و سخن گفتن از دنیای نور را برای کران و کوران، قبول نمیکرد. اما چه کند که دستور است و چاره ای جز طاعت محـض نیست. باید به مدد حق تعالی به دنیای مردگان بازگـردد و از حیات حقیقی و هستی محض برای آنان بگوید، شاید در میان هزاران هزار وجود جسمانی صُلب و سخت، روح لطیف تشنهای یافت شود و از طریق چراغ ذات محمّد، به صراط مستقیم هدایت شده، از راه گمراهان و غضب شدگان جدا شود.
صدرالمتألهین، صدرالدین (ملاصدرای) شیرازی، اینک نقش معلّمی را دارد که باید بنویسد و تعلیم دهد و تا حد توان حکمت ناب خفی را با براهین عقلی و نقلی، جلی نماید و جواهر درخشان و گرانبهای عالم غیب را در صدف دل های جویا قرار دهد.
ذات بسیط الحقیقه ی او حقیقت واحدی شد به تمامه عرفان و برهان و قرآن. وجود منّور وی که سراسر کشف و شهود بود، لسان قرآنی و عقل برهانی شد. مگر می شود حقیقت هستی متکثر شود؟ حقیقتی که چشم بینای عارفانهی وی به مشاهدهی آن نایل شد، همان حقیقتی است که به لسان قرآن بیان میشود و برهان قاطع آن را اثبات مینماید. حقیقتی که از چشمه ی جوشان هستی فیضان یافته و در عین وحدت و بساطت، سایه سار کثرت و ترکیب میشود. کثرتهای سایهگونی که اذهان جاهلانهی اهریمنی، عمری با آن ها خو گرفته بودند و اینک باید با چراغ هدایت محمّد آنها را به کناری مینهادند و به حقیقت پشت پردهی پنهان واحد و بسیط میرسیدند.
راهی را که محمّد آغازید راهی بس طولانی و پر رنج و امتداد آن به طول تاریخ بشریت است. وظیفهای که بر دوش او نهاده شد اینک بر دوش دُرّ جویانــی نهاده شده است که دل در گرو ذات بسیط او نهادهاندو همچون او تشنهی دیار حق و حقیقتاند و از سرزمین تاریک اهریمنی بیزار. بایـد این غوّاصـان، مرواریدها و جواهر گرانبهای به ودیعت نهاده شده در صدفهای مدفون در اعماق اقیانوس دانش را بیرون کشند و به تأسی از محمّد از تقلید اهریمنی گریزان شده ذات خویش را منـوّر به حقایق باطنی جهان هستی نموده تا بتوانند قدمهـای بزرگی را در جهت کشف راز هستــی برداشته و لیاقت سفر در «آسمان قـدس و ولایت» را بیابنـد.
«والله یقول الحق و هو یهدی السبیل» (احزاب/4)